idk.

ساخت وبلاگ
خب خب خب... تقریباً همون موقعی که کتاب سومش میخواست منتشر بشه، این سری رو کشف کردم و از طرح جلداش خیلی خوشم اومد. گفتم عه اینا رو هم بد نیس بخونیم و اینا... ولی خب ماشالا لیست بالا بلند بود، این هم ت idk....ادامه مطلب
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 113 تاريخ : جمعه 7 دی 1397 ساعت: 8:11

idk....
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 170 تاريخ : جمعه 7 دی 1397 ساعت: 8:11

میدونم گفتم نمیام از خودم بگم ولی این مهم بود و میخواستم یه جایی داشته باشمش. یادتونه اینجا گفتم که ویل آی اور دو د سیم؟! وِل، سیمز لایک آی دید د سیم!! بحث کلا راجب من بود و عادت نداشتم که من و مشکلات idk....ادامه مطلب
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 140 تاريخ : جمعه 7 دی 1397 ساعت: 8:11

برگردیم به انیمه معرفی کردن چون کار بهتری نداریم بکنیم و توییتر sucks! اوکی، از کجاش شروع کنم؟! انیمه یک فصل 24 قسمتیه و 3 تا هم OVA داره. مال سال 2014 ست و تا الان هم خبری از فصل 2 نیست متاسفانه. قض idk....ادامه مطلب
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 515 تاريخ : جمعه 7 دی 1397 ساعت: 8:11

آه.اصن فقط دلم میخواد آه بکشم.من ِ خوره ی تراژدی میخواستم همه چی یهو خوب شه و به طرز خیلی کلیشه ای بگن عاقا همه ی داستان خواب بوده و حالا اینم پایانی که همه چی خوب و خوشه و happily ever after میرن زن idk....ادامه مطلب
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 161 تاريخ : جمعه 7 دی 1397 ساعت: 8:11

میدونم یا دارم کتاب معرفی میکنم یا انیمه، ولی حرف بهتری ندارم بزنم و حال غر زدن هم ندارم سو...من کسی نیستم که راحت گریه ام بگیره. با فیلم و سریال که اگه یه موقعی یه موقعی چی بشه گریه ام بگیره و از موارد نادره. ینی قلبم قشنگ مچاله میشه و فیزیکالی درد میکشم ولی گریه ام نمیگیره. با انیمیشن و انیمه ولی هم راحت تر میتونم ارتباط برقرار کنم هم راحتتر اشکم در میاد ولی بازم نه زیاد. حالا من با این سابقه خراب توی گریه کردن سر اینجور چیزا میگم که از اول تا آخر این انیمه نمیتونید گریه نکنید!! ینی این اشک ها هی میومد هی میومد هی میومد و نمیتونستم جلوشونو بگیرم. حتی خندیدن هاشون گریه داره. همه چیش درد داره، همه جاش. تا یک ساعت بعد از اینکه دیده بودمش روی تخت جلو پنجره نشسته بودم و نمیتونستم گریه نکنم. و تا دو روز بعدش که امروزه حالم گرفته ست. اگه حالتون بده نبینیدش. اگه ناراحتین نبینیدش. اگه یه وقت هوس کردین خیلی اشک بریزین، با یه بسته دستمال کاغذی بشینید پاش. برچسب‌ها: Grave of the Fireflies, اوتاکو idk....ادامه مطلب
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 148 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:08

 *هیستریکال لفتر* اگه میشد صدای خنده هامو بذارم، میذاشتم!یه حقیقت های تلخی هس که هیشکی اثباتشون نکرده ولی ته دلت میدونی وجود داشتن و دارن. با اینحال دوست داری انکارشون کنی چون به هر حال who knows، تو که واقعن نمیدونی.بعد کاملن اتفاقی و همینجوری یهویی اون مدرکی که میخواستی (نات ریلی؟!) رو میبینی و هرهر میزنی زیر خنده. به خودت میگی AHA! I fucking told you so. بعد همینجور که داری میخندی کم کم چشمات شروع میکنه بسوزه و انگار توپ پینگ پنگ تو گلوت گیر کرده و شروع میکنی به این فکر کنی که where did I go wrong.. بعدش که اشک دونی ت خالی شد، دیگه چیزی حس نمیکنی. برمیگردی و توی هر سطح دم دستی که قابلیت بازتاب کردن قیافه خودتو داره نگاه میکنی. و نگاه میکنی. اگه ولت کنن میخوای تا دو روز توی همین حالت بمونی. نهایتن مجبور میشی پاشی بری پی زندگیت (هاها؟!؟) و وانمود کنی همه چی چقد خوبه (و واقعن خوب هم میشه!) ولی فقط یه trigger کوچیک لازمه و دوباره همون آش و همون کاسه.. *سای* واقعن نمیدونم چرا قصد دارم این مستطیل آبی این پایین رو کلیک کنم و چرا همین الان اینایی که نوشتمو پاک نمیکنم و لپ تاپو نمیبندم برم پی کارم! idk....ادامه مطلب
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 223 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:08

اصلن هم عمدی صبر نکردم تا بشه 90 روز بعد بیام بنویسم.پیش میومد که بیام یه چیزی بنویسم و آخر کار هم پاک میکردم میرفتم پی کارم.یا اینکه در طول روز انقدر به چیزی که میخواستم بنویسم فکر میکردم و فکرم میکردم ولی بعد که میخواستم اکچوالی بنویسمش بسیار مسخره و پیش پا افتاده به نظر میرسید در نتیجه دوباره میبستم و میرفتم. بعد کم کم به این نتیجه رسیدم که این چند وقت، هی بیشتر با خودم غریبه میشم و هی بیشتر با خودم راحت نیستم. از یه طرف یه چیزی رو میخوام و از طرف دیگه هرهر بش میخندم و رومو برمیگردونم میرم. و چیز دیگه اینکه، متن های مختلف از افراد مختلف دور و برم میخوندم و دیدم که نه، هر چقدرم که توی فنگرلی کردن وارد باشم، واقعن واسه "نوشتن" و رسوندن منظور و احساسات دیگه م در قالب متن ساخته نشدم. حداقل نه یه جور قشنگی که بتونه تحت تاثیر قرار بده ملتو. و توی فضای مجازی این تاثیر نوشته خیلی مهمه چون عملن صدایی نداری که کسی بخواد بشنوه و تاثیر حرفات باید توی نوشته هات معلوم باشه. (حالا نه اینکه حضوری هم چیزی به کسی بگم، ولی دتس نات د پوینت!)همین شد که اگه هم بخوام بنویسم واسه خوم مینویسم. یه جایی که کسی قرار نیس بخونه و بفهمه و بهم بخنده یا قضاوتم کنه. ولی، اینجا رو هم نمیخوام (و نمیتونم!) ول کنم به امون خدا :)) تا وقتی که دوباره با خودم راحت بشم و اینا، میام راجب چرت و پرت های مختلف فنگرلی میکنم ت idk....ادامه مطلب
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 121 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:08

ببینین، من هیچوقت توی یه ریلیشنشیپ نبودم و نمیدونم how it works. همه ی چیزهایی هم که راجبش میدونم از توی فیلما و کتابا و تجربه های بقیه ست که همشون غیر واقعی و فیک و too perfect to be real ان. تنها چیزی که خوب تجربه ش کردم فرندزون عه و هیچوقت هیشکی راجب یه بدبختی که توی فرندزونه و روح طرفشم خبر ندار idk....ادامه مطلب
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 128 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 8:20

"I had a feeling there was something wrong with me. I guess I was a mystery even to myself. That sucked. I had serious problems." "I had a rule that it was better to be bored by yourself than to be bored by someone else. I pretty much lived by that rule." "I was ashamed of myself for being ashamed o idk....ادامه مطلب
ما را در سایت idk. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fookinlosaho بازدید : 193 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 8:20